مادر و روز مادر

ساخت وبلاگ
قرار بود بروم کلانتری اما درد کلیه امانمو بریده بود، دیو سیاه منو برد دکتر و کاشف بعمل اومد که سنگ کلیه دارم و حرکت کرده، یکهفته درگیر سنگ بودم و آنقدر عذرخواهی کرد و لابه که نرفتم، البته نمی توانستم...حالا هم در وضعیت نه جنگ و نه صلح هستم. راستش دیگر دوستش ندارم. یاد قیافه شیطانی اش در آن روز میفتم منزجر میشوم. از طرفی عصبیت همیشگی اش هم هست. چاره درد من با توجه به همه شرایط، همان است.قبلا گفته ام...و برای آن روز خیلی منتظرم. ..... چاره اوست و هرگز اصلاح نخواهد شد. حیف از عمرم که با طعم عشق شیرین نگشت. حیف از تلاشی که در زندگی کردم و موجب پیشرفت او شدم. امیدوارم با ..... او ، طعم آرامش و سعادت را بچشم.کاش بچه هایم لذت عاشق بودن و معشوق بودن را حس کنند. + نوشته شده در دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 23:9 توسط منتظر  |  مادر و روز مادر...
ما را در سایت مادر و روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delgap97 بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت: 18:54

اسم این پارت " بی عنوان" است. نه فقط بخاطر اینکه اسمی برای این قسمت به ذهنم نرسید، بلکه عنوان خودم را در این زندگی نمی دانم، یا عنوان رابطه ام با دیو را. واقعا خودم هم حیرانم. رابطه خانوادگی؟ تنفر؟ زن و شوهری؟ رئیس و مرئوسی؟ میزبان و انگل؟ زندانبان و زندانی؟ مار و خدنگ؟ ولی مطمئنم که هیچگاه عاشق و معشوقی نبوده! متاسفانه رابطه ام با بچه ها هم خوب نیست. هیچ خط مرا نمی خوانند و مدام حاضرجوابی می کنند. می خواهم مدتی و شاید برای طولانی مدت خودم را کنار بکشم. همه عصبی و درمانده و البته طلبکار هستیم. دلم به درد می آید اما واقعا اینطور است و از من تنها کاری بر نمی آید. تا الآن هم همه اش من تلاش کرده ام اما حالا دیگر ذخیره امید و انگیزه ام ته کشیده، بعبارتی کم آورده ام. کاش خدا کمکمان کند. + نوشته شده در شنبه بیست و یکم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 22:49 توسط منتظر  |  مادر و روز مادر...
ما را در سایت مادر و روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delgap97 بازدید : 24 تاريخ : دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت: 18:54